سرخط خبرها

نقد و بررسی فیلم «وابل» تورج اصلانی | بدبختی آبکی

  • کد خبر: ۱۵۱۴۰۷
  • ۰۲ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۶:۵۸
نقد و بررسی فیلم «وابل» تورج اصلانی | بدبختی آبکی
سازندگان فیلم گره‌هایی، گاه بیهوده، در داستان ایجاد کرده‌اند که تا آخر هم بازشان نمی‌کنند؛ برای همین، «وابل» بیشتر شبیه یک کلاف سردرگم است.

شریف شیرزاد | شهرآرانیوز، منوچهری دامغانی، شاعر سده پنجم، قصیده‌ای دارد که ادبیات‌خوانده‌هایی مثل من آن را خوب می‌شناسند. شاعرْ این چکامه را با این بیت شروع می‌کند که «الا یا خیمگی خیمه فروهِل/ که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل» و در ادامه می‌رسد به این بیت که «نگار من چو حال من چنین دید/ ببارید از مژه باران وابل». با این تفاصیل، شخصا وقتی اسم آخرین فیلم تورج اصلانی، فیلم‌بردار باسابقه، را شنیدم یاد این شعر افتادم و، ازآنجاکه این سروده بسیار استوار و باشکوه است، ساده‌‌لوحانه و ذوق‌زده، خیال کردم که ایضا با فیلم استوار و باشکوهی هم روبه‌رو خواهم شد __ چه استنتاج احمقانه‌ای! زهی خیال باطل! «وابل» __ این باران تند و سخت __ برخلاف آن کاخِ بلندِ نظمْ، اگر بنایی باشد، بنایی است که از باد و باران ایام گزند فراوانی خواهد یافت، جوری که در سال‌های آینده احتمالا هیچ اثری از آن باقی نمانَد، مگر در برخی زمینه‌های فنی که آن‌ها هم چندان چشمگیر نیستند، حتی در کارنامه کسانی که مجری‌شان بوده‌اند. خود اصلانی هم که انگاری از کارگردانی در سینما خوشش آمده است، تابه‌حال، ازجمله با این فیلم،‌ طرفی از این کار برنبسته است.

روستاییانی وامانده از سیل، از بد حادثه، به واگن‌های قطاری ازکارافتاده پناه برده‌اند. مسئولان دارند برای آن‌ها سرپناه می‌سازند، اما از عهده همه‌شان برنمی‌آیند؛ بنابراین، افراد نیازمند را به چند دسته تقسیم کرده‌اند و برخی دسته‌ها را بر برخی دیگر مقدم داشته‌اند. یکی از این دسته‌ها کسانی را دربرمی‌گیرد که قصد ازدواج دارند. اسحاق (فرید سجادی‌حسینی) و دخترش، نسرین (آزاده زارعی)، و نوه‌اش، رها (آسنات درگاهی)، را می‌بینیم که سوار بر وانت دارند از تهران می‌روند کوشک (در خوزستان؟)، عروسی پسر خانواده، بهمن (نوید پورفرج). نسرین که به‌تازگی از شوهر بیکار بی‌عارش، سعید (رامین راستاد)، جدا شده است اسباب‌واثاثش را هم بار کرده و با خودش آورده است. اما اسحاق که از تصمیمات مسئولان امر و اولویت متأهلان آگاه شده است می‌خواهد دخترش را به پیوند دوباره، حتی صوری، با سعید وادارد و در این راه به هر کاری متوسل می‌شود؛ می‌گوید سعید اهل شده است و دارد در عسلویه جان می‌کند، خانه‌ها را نشان دختر می‌دهد، ... . اما نسرین که هیچ خاطره خوشی از شوهر سابقش ندارد گوشش بدهکار این حرف‌ها نیست. باری، این جمع، وقتی به مقصد می‌رسند، با مشکلات زیادی مواجه می‌شوند که کار را پیچیده‌تر می‌کند.

از همین پیچیدگی‌ها شروع کنیم: سازندگان فیلم گره‌هایی، گاه بیهوده، در داستان ایجاد کرده‌اند که تا آخر هم بازشان نمی‌کنند؛ برای همین، «وابل» بیشتر شبیه یک کلاف سردرگم است. بحران‌ها و تلاطم‌های فیلم هم که پیامد این تعقیدها هستند ساختگی‌اند؛ درنتیجه، نحوه رویارویی کاراکترها با معضلات هم اصلا باورپذیر نیست. خود این مسئله باز موجب اغراق‌آمیزشدن بازی بازیگران شده است. اینک، رابطه سعید و نسرین را در نظر بیاورید: مَردْ یک لات عصبی عشقِ خون و خون‌ریزی بوده که حتی به زن و بچه خودش هم رحم نمی‌کرده و، بنابراین، زن و زندگی‌اش را از دست داده است، اما، حالا که ظاهرا آدم شده است، با چراغ‌سبز پدرزنش، می‌خواهد دوباره آن‌ها را به‌دست بیاورد. ولی دو مانع بر سر راه این بازگشت هست: تجربیات تلخ زن و همچنین رقیبی تازه‌نفس که نسرین را می‌خواهد؛ در ادامه، یک مانع بزرگ‌تر هم پیدا می‌شود که خون سعید را، در مقام پدر، به‌جوش می‌آورد. بااین‌همه، مخاطب فیلم، جز اینکه کلا به سرنوشت این رابطه پی نمی‌برد، این را هم درنمی‌یابد که مثلا مرتضی (هژیر سام‌احمدی)، آن رقیب، چه نقشی در ماجرا دارد، و نمی‌فهمد مثلا سعید، با آن سابقه، چرا این‌طور رفتار می‌کند، نه طور دیگری.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->